کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۲۰

۱

بکامی خواهش ما مبتلا نیست

چو ماهی دانه ای در دام ها نیست

۲

بچشم خاکپای دوست حیفست

که کاغذ قدردان توتیا نیست

۳

بدست ما نیفتد دامن عیش

کف شانه سزاوار حنا نیست

۴

دل آگاه می باید، وگرنه

گدا یک لحظه بی نام خدا نیست

۵

بزور گریه خون را آب کردم

بریز اکنون که رنگیش از بها نیست

۶

درین محنت سرای تنگ عرصه

از آن ننشست نقش ما، که جائیست

۷

خریدار گران جانی ما هست

که آهن نیز بی آهن ربا نیست

۸

سر کاهیده ام از بار سودا

چو موی کاسه از زانو جدا نیست

۹

شب آدینه گر مهتاب باشد

کلیم از می گذشتن کار ما نیست

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۵۱

نظرات