کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۳۴

۱

سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است

ابر تر را چکنم قطره باران تیر است

۲

زور بازوی توانائیم از فیض می است

باده در طبع من آبست که در شمشیر است

۳

موج سان بر سر هر قطره می می لرزم

چه توان کرد مس طبع مرا اکسیر است

۴

بر سرم لشکر غم آمده از کف ننهم

آنچه شمشیر جوانست عصای پیر است

۵

با گل روی تو دعوی نکویی خورشید

برطرف گر نکند زلف تو جانب گیر است

۶

گر بجوشیم بهم ما و تو، ساقی وقتست

ابر و مهتاب بهم همچو شکر با شیر است

۷

در خم زلف تو دلها چه بهم ساخته اند

چون نسازند بپای همه یک زنجیر است

۸

اینقدر فرق میان خط یک کاتب نیست

سرنوشت همه گر از قلم تقدیر است

۹

سبق نطق به پیش همه خواندیم کلیم

آزمودیم، خموشیست که خوش تقریر است

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۰۴

نظرات