کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۴۲

۱

دگر بهار چمن را چه دلگشا کردست

شکوفه بر سر سبزه نثارها کردست

۲

چمن زلاله و گل آنچنان که آب روان

اگر گذشته، از آن روی بر قفا کردست

۳

چنینکه چوب قفس پر گلست بلبل را

غریب ساخته صیادش ار رها کردست

۴

نه از ترانه بلبل شکفته گل در باغ

که بره کسب هوا غنچه سینه وا کردست

۵

چه عقده ها که ز خاطر گشود غنچه گل

بهار بین که گره را گره گشا کردست

۶

چوبی می است از آن ساغر سفالین به

چه شد که نرگس جام خود از طلا کردست

۷

هر آن نهال که از برگ دست بردارد

بهار گلشن کشمیر را دعا کردست

۸

بحیرتم ز هوایش ببین که در یک طبع

هزار رنگ تلون چگونه جا کردست

۹

بیادگار هوا را زهر گلی رنگیست

برنگ هر یک از آن جلوه ای جدا کردست

۱۰

درین بهار کلیم آنکه هست قدرشناس

برای خار سرانجام رونما کردست

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۶۰

نظرات