کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۴۹

۱

شیب و شباب راه عدم را مراحلست

عمر تو راه دور و درازش دو منزلست

۲

وارسته را ز جذبه دهد امتیاز قرب

کی کهربا رباید کاهی که در گلست

۳

چشمت هنوز حلقه تعلیم ساحریست

سحرش بدور خط تو هر چند باطلست

۴

عشق از هوس جدا کن و زاری شناس باش

در گریه فسرده دلان آب داخلست

۵

در مرگ هست آنچه در آب حیات نیست

آسان زیاد مرگ شود هر چه مشکلست

۶

افتاده ام بصید گهی در دیار عشق

کانجا بقید دام و قفس مرغ بسملست

۷

از بستگی کار درین روزگار تنگ

چیزی اگر گشاده شود دست سایلست

۸

دوری اگر بود همه یک کام می کشد

ماهی جدا ز آب هلاکش بساحلست

۹

در دعوی وصول بحق شیخ شهر را

ترک نماز و روزه گواهان عادلست

۱۰

عمر کلیم صرف ببازی شد و هنوز

آن بیخبر ز بازی ایام غافلست

تصاویر و صوت

نظرات