کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۵۳

۱

سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است

رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است

۲

کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار

جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است

۳

بر دَر و بامِ دلم ، غم بر سرِ هم ریخته است

میهمان در خانه ام دایم زیاد از خانه است

۴

قابل چندین شکایت نیست وضع روزگار

آنچه دارد تلخ و شیرین جمله یک پیمانه است

۵

صرفه را دیوانه ها دارند در امر معاش

بوریا گه فرش و گاهی جامه دیوانه است

۶

رشک بردن لازم عشقست بر هر کس که هست

هر که در بزمست بار خاطر پروانه است

۷

خوشه شمع است بار کشته امید ما

آب و رنگی دارد اما خوشه بیدانه است

۸

مرهم زخم جفای چند کس خواهد شدن

طره او را یکی از سینه چاکان شانه است

۹

اختیار حل و عقد زلف او دارد دلم

خانه زنجیر را دیوانه صاحبخانه است

۱۰

می رمم از هر که باشد آشنای من کلیم

آشنایِ معنیِ بِکر ام ، که آن بیگانه است

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۳۸۵
دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۶۵
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۲۲۷

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ - ۰۹:۵۱:۵۰
بر دَر و بامِ دلم ، غم بر سرِ هم ریخته است
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ - ۰۹:۵۶:۰۲
آشنایِ معنیِ بکر اَم ، که آن بیگانه است