کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۵۶

۱

عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت

گر عقل بود این سپر از پنبه توان یافت

۲

شیطان چه تمتع برد از اهل تجرد

رهزن چه درین بادیه از ریگ روان یافت

۳

دنیاطلب، از موی میانان نشد آگاه

بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت

۴

ما را هدف ناوک بیداد نوشتند

آنروز که ابروی بتان شکل کمان یافت

۵

نازم بخرابات که از هر در خانه

آبی که سیاهی برد از بخت توان یافت

۶

از فقر و فنا می برد آلوده دنیا

فیضی که شکم بنده ز ماه رمضان یافت

۷

سرگشته کلیم از پی آنم که درین راه

هر کس بطریق دگر از دوست نشان یافت

تصاویر و صوت

نظرات