کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۷۶

۱

بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد

چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد

۲

گره گشاد ز کارم که سخت تر بندد

جز این نبود فلک گر گره گشائی کرد

۳

شهید تیغ تو خون را حلال چون نکند

بمحشر از کفن سرخ خودنمائی کرد

۴

نکرد همرهی تن بسیر باغ و بهار

بخار راه تو پائیکه آشنائی کرد

۵

قدم براه تجرد چو آشنا گردد

زکفش آبله می بایدش جدائی کرد

۶

کسیکه دل بغم روزگار کرد گرو

گرفت جام جم و کاسه گدائی کرد

۷

طمع نتیجه حرمان دهد اگرچه کسی

ز آفتاب تمنای روشنائی کرد

۸

چو قدردان هنر نیست خوار نتوان بود

ضرور شد که هنرمند خودستائی کرد

۹

برهنه پائی دیوانگیست، می باید

سلوک راه طلب در شکسته پائی کرد

۱۰

زیاده رغبت آن ماه شد بخونریزی

کلیم خون سبیل مرا بهائی کرد

تصاویر و صوت

نظرات