
کلیم
غزل شمارهٔ ۱۸۸
۱
به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد
۲
ببین بجذبه نسبت که خامه دو زبان
همیشه الفت با صفحه دورو دارد
۳
کسیکه بنده عشقست بی نشان نبود
ز موج گریه خود طوق در گلو دارد
۴
دلم ز تیغ تو چون شانه شد تمام انگشت
حساب حلقه آن زلف مو بمو دارد
۵
براه یک جهتی سالکی که روی نهد
نه بیند آینه را زانکه پشت و رو دارد
۶
قسم بذوق محبت که دشمنی فرضست
علاج سینه کن ار کینه ای عدو دارد
۷
ز روسفیدی میخوارگان دهد خبری
گلی که در چمن خرمی کدو دارد
۸
بمحفل غم و شادی بود عزیز چو شمع
جگر گدازی کز گریه آبرو دارد
۹
زبان هر مژه چشم نکته پردازش
کلیم با من صد قسم گفتگو دارد
تصاویر و صوت


نظرات