کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۹

۱

نمی‌بیند سرم چون شمع شب‌ها روی بالین را

به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را

۲

کدورت بیشتر آن را که جوهر بیشتر باشد

نمی‌گیرد غبار زنگ هرگز تیغ چوبین را

۳

نیارد هم‌نشین آنجا خلل در عیش تنهایی

پرستش می‌توان کردن ازین ره خانهٔ زین را

۴

به ناصِح طُرّهٔ او را چرا بیهوده بنمایم؟

که با این سرمه ربطی نیست چشم مصلحت‌بین را

۵

اگر هم رنگ رویت لاله‌ای در بیستون روید

بیفشاند چو گرد از دامن خود نقش شیرین را

۶

دو دستم هر دو در بند است، در زلف و لب ساقی

ندانم گر بگیرم جام، بگذارم کدامین را

۷

اگر بر بالش پر سر ندارم، چشم آن دارم

که شب‌ها ز اشک حسرت نرم سازم خشت بالین را

۸

کلیم افشان کن اول صفحهٔ رو از خوی خجلت

که بر هر کاغذی نتوان نوشتن شعر رنگین را

تصاویر و صوت

کلیات دیوان کلیم » تصویر 166
دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۱۲
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۱۳۹

نظرات