کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۹۷

۱

عشقت غمی از چاره و تدبیر ندارد

در گرمی تب مروحه تأثیر ندارد

۲

گفتی قفس عقل حصاریست ز آهن

دیوانه مگر خانه زنجیر ندارد

۳

مانند صدف رجعت معموری ما رفت

ویرانه ما طالع تعمیر ندارد

۴

بر طفل مزاجان جهان چون گذرد حال

امروز که پستان امل شیر ندارد

۵

تسکین ده عاشق نه فراق و نه وصالست

پیریست غم عشق که تدبیر ندارد

۶

پرهیز از آن کار که افتاد بآخر

زان ناله بیندیش که تأثیر ندارد

۷

ایمن ترم از چشم تو تا ریخته مژگان

من بنده آن ترک که شمشیر ندارد

۸

افتادگی از عرض گذشتست سر او

تقدیم سرافرازی تأخیر ندارد

۹

آسایش هر کام ز شیرینی مرگست

جائیکه شکر غیر نی تیر ندارد

۱۰

گر میکشدم یار، کلیم این نه ز خصمی است

صیاد بدل کینه نخجیر ندارد

تصاویر و صوت

نظرات