
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۰۲
۱
چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید
عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید
۲
بر محک زد نقد شهری و بیابانی خرد
عاقل خوش مشرب و مجنون و بدسودا ندید
۳
نیست در وضع جهان ابنای دنیا را ملال
هیچ صورت را کسی دلگیر از دنیا ندید
۴
عافیت را اهل دل در دیده بستن دیده اند
بهره زین گلشن بغیر از چشم نابینا ندید
۵
از بزرگان بیشتر دو نان تمتع می برند
قرب ساحل جز خس و خاشاک از دریا ندید
۶
نخل این بستان ز بار خویشتن یابد شکست
هیچکس از زاده خود خیر در دنیا ندید
۷
بال برگرد سرش گشتن ندارد فاخته
هیچکس سروی درین بستان باین بالا ندید
۸
عیش ننگ ما کلیم از تنگدستیهای ماست
دست خالی را کسی در گردن مینا ندید
نظرات