کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۰۳

۱

از هستی من تو چون نام و نشان برد

پی بر سر شوریده من داغ چسان برد

۲

کس دعوی ویرانه بسیلاب نکردست

از عشق دل باخته واپس نتوان برد

۳

از تاب در گوش تو در آتش رشکم

کان گوشه نشین عیش دو عالم زمیان برد

۴

هرگز ببتان نقش قمارم ننشسته

با هر که نظر باختم از من دل و جان برد

۵

آبیست در آنروی که سرجوش بهارست

رنگیست برین چهره که ناموس خزان برد

۶

از بسکه گرفتار بخون خوردن خویشم

انگشت ندامت نتوانم بدهان برد

۷

با مور میانی سر و کارست دلم را

کو خرمن آرام سلیمان ز میان برد

۸

تاب سفر دور ندارد ز نزاکت

از دل نتوان حرف میانش بزبان برد

۹

نام تو کلیم ار نبرد یار نرنجی

از ننگ تو آن نام نداری که توان برد

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۷۶

نظرات