کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۰۴

۱

بخت بد جایی که پای کینه محکم می‌کند

سنگ باران گشت راحت را ز شبنم می‌کند

۲

کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو

تا تو از پی می‌روی آن صید هم رم می‌کند

۳

گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما

سیلی ایام با اشک دمادم می‌کند

۴

جهل را در جنگ دانش لشکری در کار نیست

صد فلاطون را به یک کج‌بحث ملزم می‌کند

۵

سازگاری‌های تیغت را چو می‌آرد به یاد

زخم ما، خون گریه از بیداد مرهم می‌کند

۶

زلف دلبندت گره بر روی هم می‌افکند

یا برای ما پریشانی فراهم می‌کند

۷

بر نشاط هرکه افزاید فلک کاهد ز ما

پسته گر خندان شود از عیش ما کم می‌کند

۸

شب شکار صید معنی می‌توان کردن که روز

این غزال از سایه خود هر زمان رم می‌کند

۹

خواجه هرجا قصه پیراهن یوسف شنید

پیش چشمش جلوه همیان در هم می‌کند

۱۰

در کمین راحت مرگیم و پندارند خلق

عهد پیری قامت فرسوده را خم می‌کند

۱۱

اقتضای اتحاد حسن و عشقست این کلیم

شهرت او گر مرا رسوای عالم می‌کند

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۴۳۷

نظرات