کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۰۵

۱

فلک اسباب دولت را ز بهر ناکسان دارد

هما گر سایه‌ای دارد برای استخوان دارد

۲

ز محرومی‌ست گر دل زاری‌ای دارد درین وادی

به قدر دوری منزل جرس دایم فغان دارد

۳

ز رشک طالع تردامنان داغم درین گلشن

که شبنم خانه از گل بلبل از خس آشیان دارد

۴

خموشی پیشه کن کز نطق آفت‌هاست سالک را

جرس دایم زبان با رهزنان کاروان دارد

۵

به عاشق ناز معشوقان به یک نسبت نمی‌ماند

که تیر رفته آخر بازگشتی با کمان دارد

۶

اگر راحت هوس داری به کوی ناامیدی رو

که دایم باغبان آسودگی فصل خزان دارد

۷

هواداران گروه دیگرند و عاشقان دیگر

نگیرد جای بلبل گل اگر صد باغبان دارد

۸

میان زاهدان خشک کمتر اهل دل بینی

نه هرجا استخوانی هست مغزی در میان دارد

۹

صراحی چون دلی خالی کند دیگر نمی‌گرید

کلیم است اینکه دایم دیده‌های خون‌فشان دارد

تصاویر و صوت

نظرات