کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۰۹

۱

دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود

وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود

۲

در چراغم منت روغن ندارد روزگار

خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود

۳

باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم

خنده هر گه بر لب ما جا کند شیون شود

۴

نزد ما سود سفر سرمایه از کف دادنست

راه ما ناامن خواهد شد چو بیرهزن شود

۵

دیده تا باز است راه نور بر دل بسته است

خانه ها در شهر ما تاریک از روزن شود

۶

چون نسوزم کز فسونسازی بخت چربدست

خاک اگر بر سر کنم بر آتشم روغن شود

۷

قدرتم را جمله صرف خصمی خود می کنم

دست بر سر می زنم آندم که دست از من شود

۸

چون شکاف شانه منزل می کنم در نیمه راه

کو چنان قوت که خاک از جیب تا دامن شود

۹

در شکم نافش بنام من برد دست قضا

چون بطفلی فتنه ایام آبستن شود

۱۰

ساز و برگت حاجت افزاید ببین فانوس را

چون بیابد شمع را محتاج پیراهن شود

۱۱

ناگوارست ارچه زاهد باده کش گردد کلیم

برنمی آید زخشکی گرچه تر دامن شود

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۴۸۰

نظرات