کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۱۱

۱

ساقی از تاب می آن لحظه که در می گیرد

عرق از عارض او رنگ شرر می گیرد

۲

می پذیرند بدان را بطفیل نیکان

رشته را پس ندهد آنکه گهر می گیرد

۳

صافدل ترک حق از بهره خوش آمد نکند

زشت رو آینه بیهوده بزر می گیرد

۴

هر دمی را اثری هست که از صحبت خلق

هر نفس آینه ام رنگ دگر می گیرد

۵

چشم بندد ز جهان تا بگشاید دل تنگ

مرغ دلگیر تو سر در ته پر می گیرد

۶

منم آن نخل برومند که دهقان قضا

می فروشد ثمرم را و تبر می گیرد

۷

اشک آگاه بود از دل شوریده کلیم

بیشتر طفل ز دیوانه خبر می گیرد

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۳۶۵
دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۳۶

نظرات