
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۲۴
۱
چو تاب زلف دهی از بنفشه تاب رود
زنی چو خنده گل از بس عرق در آب رود
۲
چنین که روی جهانی بسوی خود کردی
عجب که سایه ز دنبال آفتاب رود
۳
چه جای شادی، غم عار دارد از دل من
بناز جغد درین منزل خراب رود
۴
ز سوز آهم نم در نهاد دریا نیست
مگر سحاب بسرچشمه سراب رود
۵
دعای صحت تو هر زمان بجای نفس
بسوی لب ز دل گرم شیخ و شاب رود
۶
فرشته راه نیابد که بر زمین آید
بچرخ بسکه دعاهای مستجاب رود
۷
گلاب از گل خورشید می کشد عیسی
پی علاجت اگر حرفی از گلاب رود
۸
تو همچو لاله زتب گرم گشته ای و کلیم
چو شمع از تن زارش توان و تاب رود
نظرات