کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۲۷ - در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی

۱

نیست مو کز فرق ما برگشته‌بختان سر کشید

بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید

۲

ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست

آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید

۳

من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است

چون توانم شاهد مقصود را در بر کشید

۴

تا نگردد خیره هنگام تماشای رخت

دود آهم سرمه‌ای در چشم ماه و خور کشید

۵

خوش سخن مستانه می‌گوید کلیم امشب مگر

از شراب مدحت روح الامین ساغر کشید

۶

ای خداوندی که از نیروی اقبال بلند

چرخ را از کهکشان قدر تو خط بر سر کشید

۷

چرخ را سرهنگ جاهت شب به نمرودی گرفت

تا سحر از مطبخ جود تو خاکستر کشید

۸

بهر تحریر ثنایت دهر در هر سرزمین

صفحه‌های خاک را از جاده در مسطر کشید

۹

فاخته کوکو نگوید زان که از امداد تو

داشت هرکس آرزویی تنگ اندر بر کشید

۱۰

بر زمین زد شمع در پیشت کلاه از جور باد

دود آهی بس ز جان دردپرور بر کشید

۱۱

سوخت باد از آتش قهر تو نامش شد سموم

انتقام شمع را عدل تو از صرصر کشید

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۴۷
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۵۲۰

نظرات