
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۳۰
۱
برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند
دگر خراج برین منزل خراب نوشتند
۲
به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند
ستمکشان چو جفای ترا حساب نوشتند
۳
همیشه دجله و جیحون چو دوستان قدیمی
ز موج نامه باین دیده پر آب نوشتند
۴
جفاکشان پی آرام دل بصفحه سینه
ز زخم تیغ تو تعویذ اضطراب نوشتند
۵
کلیم را تو سگ خویش خوانده ای، عجبی نیست
گرش سر آمد اهل وفا خطاب نوشتند
نظرات