کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۵۲

۱

از آن به چشم ترم بی‌حجاب می‌آید

که کار آینه گاهی ز آب می‌آید

۲

اگرچه دیده به پایت نمی‌توانم سود

خوشم که اشک منت تا رکاب می‌آید

۳

چو بینمت نتوانم که ضبط گریه کنم

ز دود زلف به چشم من آب می‌آید

۴

به ملک حسن کسی با تو روبه‌رو نشود

سخن در آینه و آفتاب می‌آید

۵

حیا به گوشه آن چشم مست جا کرده

چو زاهدی که به بزم شراب می‌آید

۶

ز کشت سوخته‌ام بس که دود می‌خیزد

سرشک رحم به چشم سحاب می‌آید

۷

به کار و بار جهان دیده را دگر مگشا

چه فال عافیت از این کتاب می‌آید

۸

کدام خرمن گل را کشیده در آغوش

کز آب آینه بوی گلاب می‌آید

۹

جواب نامه همین پاره کردن است کلیم

مگو که قاصد ما بی‌جواب می‌آید

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۰۸
دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۶۳

نظرات