کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۵۹

۱

نیست یکشب که سر شکم گل بستر نشود

تا در پیرهنم رشته گوهر نشود

۲

مدعی گر طرف ما نشود صرفه اوست

زشت آن به که بآئینه برابر نشود

۳

خشکی بخت فرومایه طلسمی بسته است

کابم از سر گذرد لیک لبم تر نشود

۴

بسکه از گردش این چرخ بتنگ آمده ام

در خمارم هوس گردش ساغر نشود

۵

سفله از قرب بزرگان نکند کسب شرف

رشته پر قیمت از آمیزش گوهر نشود

۶

ستم ظاهر او لطف نهانی دارد

صید را می کشد آنشوخ که لاغر نشود

۷

با اسیران وفا دلبر بدخوی کلیم

نکند صلح که تا جنگ مکرر نشود

تصاویر و صوت

نظرات