کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۶۰

۱

عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد

تا نگردد راه گم کی رهنمایی می‌رسد

۲

خون خود بر گل‌رخان شهر قسمت می‌کنم

هرکه می‌آید به دست او حنایی می‌رسد

۳

رشک بر سنگ فلاخن برده سرگردانیم

کو پس از سرگشتگی آخر به جایی می‌رسد

۴

گرچه سیلم برنمی‌دارد ز راه انتظار

می‌روم از جا اگر آواز پایی می‌رسد

۵

با رخت افسانه گلشن ز بس کوتاه شد

نه ز گل بویی نه از بلبل نوایی می‌رسد

۶

وعده وصلت به دل گر می‌دهم بر من مخند

هرکه بیند خسته را گوید شفایی می‌رسد

۷

در سر کوی تغافل نیستم بی‌کس کلیم

گر به فریادم نگاه آشنایی می‌رسد

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۰۹

نظرات