
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۶۹
۱
اشک دمی جدایی از خانه تن نمیکند
سیل خراب میکند لیک وطن نمیکند
۲
بار غم فراق تو بس که شکسته پیکرم
داغ به سینهام کنون تکیه به من نمیکند
۳
آه ز شرح حال ما بسته زبان خویش را
دیده به طفل اشک خود هیچ سخن نمیکند
۴
گرد هلال رشک تو بس که گرفته روی گل
ابر وفا به شستن روی چمن نمیکند
۵
رویشناس درد و غم ساخته خوشلباسیم
زآنکه تنم ز داغ تو جامه کهن نمیکند
۶
چشم سخنور ترا تا به نظر نیاورد
طبع کلیم هیچگه فکر سخن نمیکند
تصاویر و صوت


نظرات