کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۷

۱

من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا

از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا

۲

از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من

خویش را می‌سوزم ار یک مشت خس باشد مرا

۳

بر سراپای دلاویزت نمی‌پیچم چو زلف

قانعم زان هر دو لب یک بوسه بس باشد مرا

۴

بس که محنت بر سر محنت نصیبم می‌شود

بیم دام راه در کنج قفس باشد مرا

۵

گر سرم را هست سامانی همه سودای توست

نقد داغ است ار به چیزی دسترس باشد مرا

۶

ترک سر کردم که از مردم نبینم دردسر

از نفس بیزارم ار یک هم‌نفس باشد مرا

۷

کار عالم گر همه آزار من باشد کلیم

ناکسم ناکس، اگر کاری به کس باشد مرا

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۳۲۶

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۱/۰۴ - ۰۵:۴۸:۴۴
ناکسم ناکس ، اگر کاری به کس باشد مرا