کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۷۴

۱

گل اگر با لب لعل تو برابر می‌شد

شبنم از نسبت دندان تو گوهر می‌شد

۲

آب فولاد به خونابه بدل می‌گردید

گر غم عشق در آیینه مصور می‌شد

۳

دیده‌ام خشک‌تر از ساغر مخمورانست

یاد آن روز که از گریه بسی تر می‌شد

۴

سرد مهری گل این چمن افسرد مرا

قفس آهنم ای کاش که مجمر می‌شد

۵

چشم مستت نظری جانب ما گر می‌داشت

در کف بخت سیه آبله ساغر می‌شد

۶

مهر اخوان همه کین است چه می‌بود اگر

در رحم نطفه آبا همه دختر می‌شد

۷

با وفا خاصیتی هست که گل گر می‌داشت

همه‌جا قدرش با خاک برابر می‌شد

۸

اشک چون طفل پدر مرده که خودسر گردد

به تمنای تو هرروز به هر در می‌شد

۹

هر زمان حوصله‌ای درخور غم نتوان ساخت

کاش قدر خودش غصه مقرر می‌شد

۱۰

کشت امید چنین خشک نمی‌ماند کلیم

اگر از دود دلم چشم فلک تر می‌شد

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۴۰۹

نظرات