
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۷۴
۱
گل اگر با لب لعل تو برابر میشد
شبنم از نسبت دندان تو گوهر میشد
۲
آب فولاد به خونابه بدل میگردید
گر غم عشق در آیینه مصور میشد
۳
دیدهام خشکتر از ساغر مخمورانست
یاد آن روز که از گریه بسی تر میشد
۴
سرد مهری گل این چمن افسرد مرا
قفس آهنم ای کاش که مجمر میشد
۵
چشم مستت نظری جانب ما گر میداشت
در کف بخت سیه آبله ساغر میشد
۶
مهر اخوان همه کین است چه میبود اگر
در رحم نطفه آبا همه دختر میشد
۷
با وفا خاصیتی هست که گل گر میداشت
همهجا قدرش با خاک برابر میشد
۸
اشک چون طفل پدر مرده که خودسر گردد
به تمنای تو هرروز به هر در میشد
۹
هر زمان حوصلهای درخور غم نتوان ساخت
کاش قدر خودش غصه مقرر میشد
۱۰
کشت امید چنین خشک نمیماند کلیم
اگر از دود دلم چشم فلک تر میشد
تصاویر و صوت

نظرات