
کلیم
غزل شمارهٔ ۲۸
۱
بهغیر خانهٔ زنجیر و دیدهٔ تَرِ ما
کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما؟
۲
بهحیرتم که خبر چون به سنگ حادثه رفت
که صلح کرد می مدعا به ساغر ما
۳
ز گرمی تب ما تا شود طبیب آگه
کفی سپند فشاند به روی بستر ما
۴
به سینه صافی و روی گشاده چون ما نیست
مگیر آینه گو خویش را برابر ما
۵
ازین سرایت سرگشتگی توان دانست
که همچو گردش دام است سیر اختر ما
۶
دل از جفای که نالد شکایت از که کند؟
به شهر طفلان افتاده مرغ بی پر ما
۷
دگر چه بخیه چه مرهم؟ ز هر دو کار گذشت
که زخم همچو قفس گشت دور پیکر ما
۸
کدام بزم طرب را جدا ز روی تو دید
که می ز آب سیه شد به چشم ساغر ما؟
۹
دماغ درد سر دولت از کجاست کلیم؟
گرفتم اینکه هما سایه کرد بر سر ما
تصاویر و صوت



نظرات