کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۸۰

۱

میخانه چو من رند نکو نام ندارد

از می کشیم شکوه لب جام ندارد

۲

از ثابت و سیاره گردون بحذر باش

کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد

۳

هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت

دیوانه مگو فکر سرانجام ندارد

۴

پیوستگی مقصدم از پا ننشاند

گر موج بساحل رسد آرام ندارد

۵

در چارسوی دهر خریدار وفا نیست

با آنکه متاعیست که ایام ندارد

۶

از او سر اگر رنجه شود تلخ نگوید

همچون لب ساغر لب دشنام ندارد

۷

در زلف دل سوخته ام بهر چه بندی

این مرغ کباب آگهی از دام ندارد

۸

آمد بسر شکر کلیم از پس شکوه

برگشت از آن راه که انجام ندارد

تصاویر و صوت

نظرات