کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۰۶

۱

بر لبم همچو جرس خنده فغان می‌گردد

آب اگر می‌خورم از دیده روان می‌گردد

۲

صافدل را نبود قید علایق عیبی

عیب دیرینه کی از آینه‌دان می‌گردد

۳

مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند

کاین خضابی‌ست کز آن پیر جوان می‌گردد

۴

هوش باریک شود تا سخنم فهم کند

بس که در خاطرم آن موی میان می‌گردد

۵

هرکه سرگرم طلب گشت، اگر در ره شوق

خاک بر سر فرق کند ریگ روان می‌گردد

۶

روش حرف زدن رفت زیادم چه کنم

نام یار است به چیزی که زبان می‌گردد

۷

چرخ از بهر تو در کار بود حرص تو چیست

آسیا از پی رزق دگران می‌گردد

۸

آنچنان شوق قناعت زده راهم که کسی

خاک اگر می‌خورد آبم به دهان می‌گردد

۹

ناوک رشک خورد بر جگر خسته کلیم

هرکه از بار غم عشق کمان می‌گردد

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۲۸
دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۵۳۲

نظرات