کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۱

۱

که خریدی ز غم گردش دوران ما را؟

دیده گر مفت نمی‌داد به طوفان ما را

۲

مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چه کند؟

کم بها کرد تهی دستی دوران ما را

۳

اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هرچند

دهر بر خوان تهی ساخته مهمان ما را

۴

در چمن دیده ز نظارهٔ گل می‌پوشم

تا نگیرد نمک آن لب خندان ما را

۵

عمر آخر شد و انگارهٔ آدم نشدیم

گرچه زود است قضا این‌همه سوهان ما را

۶

ناصحان گر نتوانید که آزاد کنید

بفروشید به آن زلف پریشان ما را

۷

خصمی زشت به آئینه چه نقصان دارد

چه غم از دشمنی مردم نادان ما را؟

۸

چون گهر غربت ما به ز وطن خواهد بود

دربه‌در گو بفکن گردش دوران ما را

۹

چشم جادوی تو هر چند برد دل ز کلیم

باز دل می‌دهد آن عشوهٔ پنهان ما را

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۱۶
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۱۱۹

نظرات