کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۲۹

۱

دلی دارم کزو دلها بسوزد

تر و خشک تعلق را بسوزد

۲

چو اختر بر سپهر خاکساری

بمیرد روزها شبها بسوزد

۳

میان خاکساران سوزم از غم

چو آن کشتی که در دریا بسوزد

۴

ز دودش اشک اخترها بریزد

چو خاشاک وجود ما بسوزد

۵

هنر ما را چنین ناکام دارد

چراغ خانه رختم بسوزد

۶

ز دودش سرو بندد بر هوا نقش

چو دل از شوق آن بالا بسوزد

۷

فلک از سردمهری سوخت ما را

چو آن نخلی که از سرما بسوزد

۸

کجا دارد کلیم آن پیش بینی

که امروز از غم فردا بسوزد

تصاویر و صوت

نظرات