کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۴۶

۱

دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید

همچو گوش کو زکس در دهر همواری ندید

۲

آبروی اعتبارم دور شد از دوستان

رشته کز گوهر جدا افتاد این خواری ندید

۳

چون شرر زائیدن و مردم بیکدم می شود

هر که خود را بسته قید گرانباری ندید

۴

با وجود آنکه چون ناسور دارد دشمنی

زخم ما یکبار از مرهم سپرداری ندید

۵

در دیار عشق کانجا جغد را فر هماست

بدشگونست آن سری کز سیل معماری ندید

۶

گر جفا بس کرد دوران مهربان ما نشد

بیش ازین در خویش سامان دلازاری ندید

۷

غیر ازین کان دلبر بیمهر را جان سخت کرد

حاصل دیگر کلیم از ناله و زاری ندید

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۵۰۳

نظرات