
کلیم
غزل شمارهٔ ۳۴۹
۱
اگرچه نخل هنر را ثمر نمیباشد
ز سنگ بدگهران بیخطر نمیباشد
۲
زآه خلق بپرهیز کآینه است گواه
که در زمانه دم بیاثر نمیباشد
۳
درین محیط گر از سود چشم میپوشی
سفینه را ز شکستن خطر نمیباشد
۴
به هر که سینهٔ صد چاک را نمودم گفت
برو که مرهم زخم سپر نمیباشد
۵
سپهر تا پدری میکند نمیبینم
پسر که تشنهٔ خون پدر نمیباشد
۶
دل آن بود که نجوید ز تیغ جور پناه
دمی که سینه سپر شد جگر نمیباشد
۷
ز تیغ خط به مزار شهید خویش کشد
ستیزهجویی از این بیشتر نمیباشد
۸
به نزد پایهشناسان بلندپروازی
به غیر ریختن بال و پر نمیباشد
۹
ز هوش رفته دل ما به خود نیاید باز
به این درازی عمر سفر نمیباشد
۱۰
سرم ز پنبهٔ مینا سبکتر است کلیم
که مغز در سرم از دردسر نمیباشد
تصاویر و صوت

نظرات