کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۵

۱

ز آه گرمی آتش زنم سراپا را

ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را

۲

حدیث بحر فراموش شد که دور از تو

ز بس گریسته‌ام آب برده دریا را

۳

ز آه گرم من آتش به خانه افتاده است

به کوی عشق کنون گرم می‌کنم جا را

۴

گشاده روئی ساحل به کار ما نیاد

سرشک برد به ساحل سفینهٔ ما را

۵

اگر به بادیه‌گردی نمی روم، چه عجب

جنون من نشناسد ز شهر صحرا را

۶

دلم گرفت ازین خلق، خضر راهی کو؟

کزو نشان طلبم آشیان عنقا را

۷

کلیم هر سر مویت فتیلهٔ داغی است

ز بسکه سوز درون گرم کرده اعضا را

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۱۱۸

نظرات