کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۵۵

۱

گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد

اول بلا بمرغ بلند آشیان رسد

۲

ای باغبان زبستن در پس نمی رود

غارتگر خزان چو باین گلستان رسد

۳

حرف شب وصال که عمرش دراز باد

کوته تر است از آنکه ز دل بر زبان رسد

۴

آخر همه کدورت گلچین و باغبان

گردد بدل بصلح چو فصل خزان رسد

۵

مرهم بداغ غربت ما کی نهد وطن

گوهر ندیده ایم که دیگر بکان رسد

۶

من جغد این خرابه ام آخر هما نیم

از خوان رزق تا بکیم استخوان رسد

۷

رفتم فرو بخاک زسرکوب دشمنان

نوبت کجا بسرزنش دشمنان رسد

۸

بی بال و پر چو رنگ زرخسار می پریم

روزیکه وقت رفتن ازین آشیان رسد

۹

پیغام عیش دیر بما می رسد کلیم

می در بهار اگر نکشم در خزان رسد

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۴۸

نظرات

user_image
جعفر عسکری
۱۴۰۲/۰۱/۲۴ - ۱۶:۵۸:۳۴
سلام. متن، اشتباهات زیادی داره!   گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد اوّل بلا به مرغ بلند‌آشیان رسد   ای باغبان! ز بستن در، پس نمی‌رود غارت‌گر خزان، چو به این گلسِتان رسد   حرف شب وصال -که عمرش دراز باد- کوته‌تر است از آن‌که ز دل بر زبان رسد   آخر همه کدورت گل‌چین و باغبان گردد بَدَل به صلح، چو فصل خزان رسد   مرهم به داغ غربت ما، کی نهد وطن؟  گوهر ندیده‌ایم که دیگر به کان رسد   من جغد این خرابه‌ام، آخر هما نی‌ام از خوان رزق، تا به کِی‌ام استخوان رسد؟    رفتم فرو به‌خاک، ز سرکوب دوستان نوبت کجا به سرزنش دشمنان رسد؟    بی‌بال و پر، چو رنگ ز رخسار می‌پریم روزی که وقت رفتن از این آشیان رسد   پیغام عیش، دیر به ما می‌رسد کلیم!  می در بهار اگر نکشم، در خزان رسد