
کلیم
غزل شمارهٔ ۳۶۳
۱
گل در چمن بجز خار در پیرهن ندارد
آب و هوای راحت خاک وطن ندارد
۲
ترک کلاه تجرید بر هیچ سر نچسبد
بتخانه تعلق یک بت شکن ندارد
۳
باشد برای طفلان مینا ز باده بهتر
در چشم اهل دنیا جان قدر تن ندارد
۴
بینند اهل ظاهر تن را طفیل جامه
فانوس ره ببزمی بی پیرهن ندارد
۵
در سرنوشت بختم خط مسلمی نیست
گم می کنم رهی را کان راهزن ندارد
۶
در برگریز تجرید باشد بهار ارواح
خوش وقت مرده ای کو رنگ کفن ندارد
۷
تا کار تیشه آید از ناخن تفکر
گوهر بکان معنی آخر شدن ندارد
۸
از بحر فیض گردد قانع بقطره ای حیف
سرمایه ترقی دزد سخن ندارد
۹
از پاره چوب یک کلک سر کرد چارپاره
گرچه کلیم دستی در هیچ فن ندارد
نظرات