کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۷۳

۱

از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید

خاشاک سیل را نتواند عنان کشید

۲

یک شربت آب جو بدل جمع کس نخورد

تا موج شکل زلف بر آب روان کشید

۳

پیکان غمزه در دل ما جا گرفته است

این آه و ناله نیست که آسان توان کشید

۴

گلزار آرزو که چمن در چمن شکفت

خمیازه بر طراوت فصل خزان کشید

۵

دست از جهان و هر چه درو هست می کشم

پا را نمی توانم از آن آستان کشید

۶

در راه شوق چون جرس از ناله زنده ایم

دلمرده است هر که نفس بیفغان کشید

۷

شکرانه را که ناوکت از دل خطا نشد

باید بدست خویش خدنگ از نشان کشید

۸

آزاده را زخواهش دنیا گریز نیست

هر مرغ خار و خس بسوی آشیان کشید

۹

تا دید سرفشانی تیغ تو را کلیم

او هم سر هوس بمیان سران کشید

تصاویر و صوت

نظرات