
کلیم
غزل شمارهٔ ۳۸۲
۱
بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد
بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد
۲
درون سینه بذوقی نشست ناوک او
که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد
۳
بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش
کنون که ناوک او سینه را نیستان کرد
۴
بچشم روشنی داغهای کهنه روم
تبسمش نمک تازه در نمکدان کرد
۵
همان بقیمت جان می خرند از لب او
چه شد که گریه من نرخ گوهر ارزان کرد
۶
برو در آید اشکم چو طفل نو رفتار
اگر چه در طلبش طی صد بیابان کرد
۷
بدان مثابه که خیزد سخن زروی سخن
کسیکه یاد مرا برد یاد نسیان کرد
۸
نم سرشک لب تشنه را گشاد از هم
کلیم آخر ما را ز گریه خندان کرد
نظرات