کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۹۲

۱

گر کرم در طبع نبود باده‌اش پیدا کند

شیشه می ترک سر از همت صهبا کند

۲

سوزن عیسی همی باید که بخت سختگیر

در ره شوقت مرا خاری برون از پا کند

۳

دست ما را می‌تواند انقلاب روزگار

از گریبان آورد در گردن مینا کند

۴

گوهر قدر عزیزان را سپهر بی‌تمیز

توتیا سازد ولی در چشم نابینا کند

۵

آنچه اول غرق گردد کشتی امید ماست

گر سراب ناامیدی را فلک دریا کند

۶

همچو شمع آتش زبانم لیک وقت عرض حال

می‌نشینم منتظر تا گریه راهی وا کند

۷

نزد مستان کشتی می را هنر بی‌لنگری‌ست

در کف دریاکشان عیبست اگر مأوا کند

۸

بیش ازین نبود که سرکوبی به هم خواهد رسید

بخت دست قدرت ما را اگر بالا کند

۹

گر دلم تنگست چون دستم ازین شادم کلیم

فکر دنیا ره نمی‌یابد که در وی جا کند

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۵۲۹

نظرات