کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۳۹۵

۱

چه شد گاه از زبان خامه نام این پریشان بر

بر آر از پستی گمنامی و بر صدر عنوان بر

۲

ز بوی وصل روح کشتگان را شاد کن گاهی

ز نقش پای خود گل بر سر خاک شهیدان بر

۳

چرا بیهوده می‌کوبی در هر باغ و بستان را

تو گر خاری به پا داری ز راهش گل به دامان بر

۴

تماشای جهان گر ذوق داری دیده بر هم نه

اگر خواهی که بگشاید دلت سر در گریبان بر

۵

سر و جانان به راهت می‌دهم گر سر فرود آری

سرم بردار پس آنگه به مزد دست سامان بر

۶

هزاران شب به سر بردند با هم شمع و پروانه

تو هم ای شمع شب‌خیزان شبی با ما به پایان بر

۷

سیه‌روز و پریشان‌خاطر و آشفته‌احوالم

صبا این است پیغامم به آن زلف پریشان بر

۸

جنون خواهد بیابان سنگ طفلان هم هوس دارد

مرا ای بخت یاری کن به میدان صفاهان بر

۹

کلیم اندر غریبی آزمودی قیمت خود را

کنون همت بورز این زیره را دیگر به کرمان بر

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۶۴
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۵۲۶

نظرات