کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۰۰

۱

چون اشک پریشان سفری را چه کند کس

سرمایه هر شور و شری را چه کند کس

۲

دکان به چه کار آید اگر مایه نباشد

بی‌دجله خون چشم تری را چه کند کس

۳

اشک آمد و بیناییم از دیده برون شد

هم‌خانگی پرده‌دری را چه کند کس

۴

از روشنی شمع وصال تو گذشتیم

خود گو که فروغ شرری را چه کند کس

۵

آیینه غبار از نفس ما نپذیرد

زینگونه دم بی‌اثری را چه کند کس

۶

هردم دل دیوانه ما در خم زلفی‌ست

سودازده دربه‌دری را چه کند کس

۷

آید چو خیالت کنم از سینه برون دل

در بزم طرب نوحه‌گری را چه کند کس

۸

یاری ز خط و خال چه خواهی پی قتلم

در کشتن موری حشری را چه کند کس

۹

نقد دو جهان موسم گل قیمت می نیست

چون غنچه همین مشت زری را چه کند کس

۱۰

یار این دل صد پاره کلیم از تو نگیرد

ویرانه بی بام و دری را چه کند کس

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۲۶۹

نظرات