کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۰۸

۱

دلا ز رنگ تلون کشیده دامن باش

نمی توانی اگر موم بود آهن باش

۲

نفس موافق طبع جهانیان نکشی

بهر کجا که تبسم خرند شیون باش

۳

چو سقف خانه هوادار یک مقام مشو

گهی صهبا چمن، گاه دود گلخن باش

۴

اگر بچشم بصیرت بخلق می نگری

بفکر عیب نهفتن چو چشم سوزن باش

۵

غرور شعله ادراک بدتر از جهل است

بعیب هیچ ندانی بساز و کودن باش

۶

دلا زیاده ز روز سیه بما نرسد

ترا که گفته بفکر بیاض گردن باش

۷

لباس ظاهر و باطن بهم موافق کن

نه همچو دریا خونخوار و پاکدامن باش

۸

بجز متاع تجرد ببار خویش مبند

بهر سفر که روی شرمسار رهزن باش

۹

کلیم عمری با این و آن بسر بردی

برای تجربه هم یک دو روز با من باش

تصاویر و صوت

نظرات