
کلیم
غزل شمارهٔ ۴۰۹
۱
بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش
که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش
۲
اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم
زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش
۳
پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما
بغایتی که نگردد ز حرف دشمن بیش
۴
بخون فشانی چشم بهانه جوست چنان
که خون زدیده جهد بر رگم زپیکر نیش
۵
دلم ز ناز و نعیم جهان ندارد رنگ
چه جای نقش و نگارست خانه درویش
۶
کلیم بهر خط زخم دلبران تن را
زدیم مسطری از استخوان پهلوی خویش
تصاویر و صوت

نظرات
سفید