کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۱۰

۱

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش

تیغ موج خون چو بینی پنجه قصاب باش

۲

بخت بیداری نمی یابد تجرد پیشه را

خانه چون خالی بود گو پاسبان در خواب باش

۳

هر کجا باریک شد راهت، قدم از سر بنه

جاده گر از تار در پیش آیدت مضراب باش

۴

کار یکرو کن، مدارا نیست جز مشق نفاق

گرنه سیلاب سرائی آتش اسباب باش

۵

سجده گر پیشت برند ابروی تمکین خم مکن

از قبول خلق از جا در میا محراب باش

۶

از شهادت رتبه بالاترت گر آرزوست

در تلاش تشنه مردن در کنار آب باش

۷

تیغ اگر بر خوری رنگ رضامندی مباز

با بلاها تازه رو چون عکس در خوناب باش

۸

سخت جانی مایه صد دردسر باشد کلیم

در کشاکش ناتوان چون رشته بیتاب باش

تصاویر و صوت

نظرات