کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۱۴

۱

خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل

که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل

۲

راهزن را نبود باک ز فریاد جرس

ترک یغما نکند غمزه ات از زاری دل

۳

دید چون بیکسی ما دل آهن شد نرم

ماند پیکان تو در سینه به غمخواری دل

۴

خنده بر بخت زنم یا به وفاداری دوست

گریه بر خویش کنم یا به گرفتاری دل

۵

طاقت صبر و سکون در سر کار دل رفت

عاشقان خانه خرابند ز معماری دل

۶

آنکه بگذاشت چنین نرگس بیمار تو را

گفت من هم نکنم چاره ی بیماری دل

۷

مذهب بنده و آزاد همین یک حرف است

چیست آزادی کونین؟ سبکباری دل

۸

عشق چون تیغ کشد بر دل بیچاره کلیم

کیست جز داغ که آید به سپرداری دل

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
غبار ره
۱۴۰۱/۰۲/۰۴ - ۰۴:۵۴:۲۹
مرحوم آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی متخلص به فنا غزلی در این وزن و قافیه دارد مطلعش این است: به خرابات روم بهر نگهداری دل تا بر پیر کنم شکوه ز بیماری دل
user_image
همای
۱۴۰۳/۰۱/۲۰ - ۱۷:۴۹:۴۱
"یک نفس فرصت و صد حرف گره در خاطر وای اگر گریه نیاید به مددکاری دل"   آیا این بیت متعلق به این شعر کلیم هست یا نه؟