کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۳۰

۱

آتش دیگ هوس از دل سوزان گیرم

آب لب تشنگی از آهن پیکان گیرم

۲

خوابم اینست که در دیدنت از هوش روم

خوردنم اینکه سرانگشت بدندان گیرم

۳

عرق خجلت من سیل وجودم گردد

فقر را گر دهم و ملک سلیمان گیرم

۴

وجه می گر نبود منکه ببوئی مستم

جا بهمسایگی باده فروشان گیرم

۵

روش سوختن داغ ز دام آموزم

وز قفس قاعده چاک گریبان گیرم

۶

از تف آتش آن تب که تنم را بگداخت

از گل داغ گلاب از پی درمان گیرم

۷

داده خویشتن ایام چو می گیرد باز

حیف باشد که بجز پند زدوران گیرم

۸

دارم آن حوصله و صبر که غم هم نخورم

از تهیدستی اگر روزه حرمان گیرم

۹

نتوان بود کلیم اینهمه در بند لباس

بهر اطفال سرشکی که بدامان گیرم

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۵۶۱

نظرات