کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۴۱

۱

شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم

تشنه می‌میرم و شکر آب حیوان می‌کنیم

۲

بی‌تو تاریکست کشمیر ای چراغ دیده‌ها

ما سیه‌روزیم در شب سیر بستان می‌کنیم

۳

گل اگر تا سینه در کشمیر می‌آید چه سود

ما که گل از اشک خونین در گریبان می‌کنیم

۴

در کمین عیش از بس دیده بد دیده‌ایم

باده را از چشم ساغر نیز پنهان می‌کنیم

۵

ماجرای دیده می‌گوییم پیش سیل اشک

ابلهی بین شکوه کشتی به طوفان می‌کنیم

۶

تا تو رفتی دل تفکر خویشتن افتاده است

سر چو می‌بازیم آنگه فکر سامان می‌کنیم

۷

باده کشمیر از بزم تو صاحب نشئه بود

بی‌تو ما خاطرنشان می‌پرستان می‌کنیم

۸

داغ می‌ماند کلیم ار لاله‌زار از دست رفت

هرچه دشوارست ما بر خویش آسان می‌کنیم

تصاویر و صوت

نظرات