
کلیم
غزل شمارهٔ ۴۴۹
۱
باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم
عاقبت در گلخن گیتی کف خاکستریم
۲
هیچکس نبود که نبود در پی آزار ما
اهل عالم جمله طفل و ما چو مرغ بی بریم
۳
عاشقانت تیغ کین در یکدگر خوش می نهند
خون هم چون آب می ریزیم و از یک لشکریم
۴
مهرورزی چون رسن تابیست کین بر رشته را
پیشتر چندانکه داریم از همه واپس تریم
۵
مرغ یک اصلیم عیب ما بود عیب همه
از چه همچون موج دائم در پی یکدیگریم
۶
خاک ما را ز پی سرگشتگی گل کرده اند
دهر گوئی بزم مستانست و ما چون ساغریم
۷
اندرین گلخن بچشم کم مبین ما را کلیم
با همه افسردگی دل زنده تر از اخگریم
نظرات