کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۵۷

۱

بار ناموسی نداریم از پی دل می رویم

از تهی پائی چه بی اندیشه در گل می رویم

۲

هرگز از سرگشتگی راهی بسر ناورده ایم

مضطرب هر سو چو مرغ نیم بسمل می رویم

۳

طالع وارون ما از بس به سستی مایلست

پا اگر بر سنگ بگذاریم در گل می رویم

۴

چون خس و خاشاک سیلاب ایمنیم از گمرهی

پا بدوش راهبر دائم بمنزل می رویم

۵

یاد ما میکن گهی پربار خاطر نیستیم

با همه دیر آمدنها زود از دل می رویم

۶

نیست خاشاک وجود ما جدا از سیل غم

ما خس و خاریم، اما کم بساحل می رویم

۷

فیض کوی میفروش این بس کز آسیب خمار

بر درش دیوانه می آئیم و عاقل می رویم

۸

جوشن تدبیر از تن کنده و آسوده ایم

راه اگر دارد خطر ما نیز غافل می رویم

۹

رنگ خون ما نخواهد رفت از دستش کلیم

این حنا تا هست کی از یاد قاتل می رویم

تصاویر و صوت

نظرات