
کلیم
غزل شمارهٔ ۴۶۰
۱
از دست دهر محنت بسیار می کشم
آئینه وار هر نفس آزار می کشم
۲
در آتشم چو پنبه داغ از ملایمت
از طبع سازگار خود آزار می کشم
۳
یک رهبرم درین ره تاریک برنخورد
چون آفتاب دست بدیوار می کشم
۴
یک رهبرم درین ره تاریک برنخورد
چون آفتاب دست بدیوار می کشم
۵
بازار گرمم از خنکی هایِ بخت ، زفت،
آن یوسفم که ناز خریدار می کشم
۶
چون گل بسر زنم زبس از خون گرفته رنگ
از دیده در ره تو اگر خار می کشم
۷
چون سایه اختیار بدستم نداده اند
گویم چسان که دست زهر کار می کشم
۸
خونم وفا بمستی چشمت نمی کند
زین نیم جرعه خجلت بسیار می کشم
۹
از آن مکدرم که زتأثیر عکس خویش
آئینه را نقاب برخسار می کشم
۱۰
رنگ از حنای عید کلیم ار نباشدم
دستی باین دو دیده خونبار می کشم
تصاویر و صوت

نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی