کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۴۷۷

۱

موشکافی‌ها در آن اندام زیبا کرده‌ام

تا کمر را در میان زلف پیدا کرده‌ام

۲

نیستم راضی که سر بر کرسی زانو نهم

تا هوای سربلندی را ز سر وا کرده‌ام

۳

دیده خواهش نبیند توتیا سازی چو من

خاک کوی یأس در چشم تمنا کرده‌ام

۴

باطن خلق دو رو سوهان و ظاهر آینه است

عمرها جاسوسی ابنای دنیا کرده‌ام

۵

بی‌نمک نبود جنونم، دل‌نشین افتاده‌ام

کز لب لعلش نمک در دیگ سودا کرده‌ام

۶

تنگی کار از عقب دارد گشایش‌ها ضرور

از دل تنگ منست ار دیده دریا کرده‌ام

۷

قامت فصل جوانی شد قد خم گشته‌ام

جای تا در سایه آن قد رعنا کرده‌ام

۸

هرکه تنهایی طلب، با شمع در یک خانه نیست

من نه بی‌جا خو به تاریکی شب‌ها کرده‌ام

۹

خانه همسایه‌ها ویران شد از اشکم کلیم

نیست از دیوانگی گر جا به صحرا کرده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات